رویاهای رها

ساخت وبلاگ
«کندو»بی شباهت نبود به کندوی عسلسبز و خاکیبزرگ و پیچ در پیچتوی دلت خالی می شدبا پنجره هایی که نور را باز می گرداننداما آنچه که زشت می نماید همیشه زشت نیستمثل بخش انتظار زایمانشبا پدران چروک خورده از انتظارانتظار کودکی که بی خبر پا به این کندو می گذاردشیطان اگر مادرم بوددستانش را برای خدمت مادری می بوسیدمحالا که تو فرشته ایبستری در رفت و آمد فرشتگان مراقببه راستی که زندگی چیست؟!که این همه شیرینکه می دویم برای دقیقه ای بیشترترس ِ آن سوست؟یا وابستگی این سو؟تنها شاهدانند که با رقص می روند« رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست »*ما زندانیان کندوپشت پنجره ها یی که نور را باز می گردانند...دستانش را که بوسیدمخدا چون شبنم بر صورتم نشستباران باریدودر یک لحظه تمام کتاب های گم شده ی دنیا را خواندمبا تو رقصیدمبا تو که دزدان شعور و کتاب و سواد از من ربوده بودندبی همتا باریدی...ساعت 18:05پنج شنبه 1403/1/2رها برنجکار-رشت*حافظ شیرازی رویاهای رها...
ما را در سایت رویاهای رها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8royahaye-raha8 بازدید : 6 تاريخ : سه شنبه 21 فروردين 1403 ساعت: 23:39

بهاروقتی بهار گم شده در کوچه های دوروقتی که کوچه های فرعی بن بست گشته کورما شاعران قلب و گل و عشق و عاطفهمابلبلان تنگ قفس بخت های شوردیگر بهار قند دلی را نکرد آبرقصی نمانده بر تن ماهور یا که شوراسپند دود کردم و اسفندیار*گفت:عاشق شدیم و شعله کشیدیم تنگ گورمن عاشقم به روح خدا رحم بایدممن اشک پشت اشک طهورٌ علی طهورآه ای بهار آمدی و جفت من تک استاز اشک و غصه های جهان جنس ماست جور*نگهبان آتش مقدس در دین زرتشتیکشنبه 1403/1/5ساعت 23:15رها راد رویاهای رها...
ما را در سایت رویاهای رها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8royahaye-raha8 بازدید : 7 تاريخ : سه شنبه 21 فروردين 1403 ساعت: 23:39

برای لمس دست توبوق بوق بوبوق بوق...سکوت شب کور شدوقتی دسته گل رز،میدان را دور می زدشادی رهگذران غمگینهمراهی ماشین ها12ظهر بود یا 12شب؟من گریه کردمبی صدا...از حافظ عاشق تر نبودماما بودمبرای لمس دست توعشقم راهم قربانی می کنم عشق!خانه ای ساختم با درها و پنجره های رنگیبامبل های راحتیکه شکل تو را به خود گرفته انددر 13بهار بی توباتوخانه ام را بگیردستانت را به من بدهترسناک استمن به تو عادت کرده بودماما خطر می کنم عشقسیزده عدد شانس من است برای لمس دست تو...خاطره ها دستمان بود پایمان بود مغزمان بودکه خاموش و روشن می شدبدنمان بود که بی حس می شدپس هردو زخمی به خانه بازگشتیم...رها رادساعت00:40جمعه 19/12/1402 رویاهای رها...
ما را در سایت رویاهای رها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8royahaye-raha8 بازدید : 40 تاريخ : چهارشنبه 1 فروردين 1403 ساعت: 14:56