برای لمس دست توبوق بوق بوبوق بوق...سکوت شب کور شدوقتی دسته گل رز،میدان را دور می زدشادی رهگذران غمگینهمراهی ماشین ها12ظهر بود یا 12شب؟من گریه کردمبی صدا...از حافظ عاشق تر نبودماما بودمبرای لمس دست توعشقم راهم قربانی می کنم عشق!خانه ای ساختم با درها و پنجره های رنگیبامبل های راحتیکه شکل تو را به خود گرفته انددر 13بهار بی توباتوخانه ام را بگیردستانت را به من بدهترسناک استمن به تو عادت کرده بودماما خطر می کنم عشقسیزده عدد شانس من است برای لمس دست تو...خاطره ها دستمان بود پایمان بود مغزمان بودکه خاموش و روشن می شدبدنمان بود که بی حس می شدپس هردو زخمی به خانه بازگشتیم...رها رادساعت00:40جمعه 19/12/1402 رویاهای رها...
ما را در سایت رویاهای رها دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 8royahaye-raha8 بازدید : 40 تاريخ : چهارشنبه 1 فروردين 1403 ساعت: 14:56